Saturday, October 28, 2006

فانوس امید

تو نگاهت فانوسیست که می تابد از دور
بر این قایق واژگون ناجور

تو نگاهت فانوس روشن ساحل امید

من اما
قایقی بر آب مه آلود

تو
صدایی واضح و امید وار

من خسته اما پا تا به سر گوش

به شب های بی چراغ مادرم ، که از جنس نور است محصور در میان سایه ها


زندان اوین – 9/6/1383 قرنطینه ی بند سیاسی – سلول 105

Friday, July 07, 2006

صدای صبح و ژاله ها


صدای صبح بود و ژاله ها
ردای سرخ بود و ناله ها
مسیح چشم مست تو
روی صلیب کرد مرا
میان ابر و هاله ها
رو به کدام گلشنی
با کدام صبح
طلوع می کنی
به جستجوی این صدا
سر آغاز تمام ناله ها
پر از نم تمام ژاله ها
و غرق در میان عشق تو
یعنی تمام هاله ها

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی از
حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان.سید علی عالم زاده .ماهان

کوچه ی تو


یک بار دیگر
اندیشه کنان و مبتلا
در هزیان و تب دوریت
می شنوم
صدای آن کوچه ی آشنا را
می شناسمش من آن زاویه ها و گوشه را
نوای برگ زرد زیرپا
موسیقی ی متن قصه و منتهای ما
پنجره ات را می نگرم
هنوز هم غبار آلود و بسته است
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

Friday, January 13, 2006

مورچه جان

روی وسعت زیاد میز ما
مورچه ای
دوان دوان ترانه می برد
و خدا بر او نگاه مستقیم می کند
لاله ها از حصار گلدان بلور
سر به سر کشی تافته اند
و مورچه جان بار ترانه می برد
ترانه دانه ایست
از برنج
که آن را با عشق اشتیاق
به سوی لانه می برد
مورچه جان
برای اهل خانه اش
مورچه خان
بزرگ است و با شکوه
چون آن دانه را
ترانه خوان
ترانه خوان
به سوی لانه می برد
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی
از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

قاصدک

دختر همسایه ی ما
قاصدک ها را دوست دارد
او تعداد زیادی قاصدک دارد
که برای هر کدام نامی نهاده
یکی خورشید
یکی ماه
و نام دیگری دریاست
ولی نام هیچ کدام از قاصدکان
عشق نیست
عشق نیست
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی
از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

صبوری

صبور و بی صدا
پشت حصار و غصه ها
و همجوار میله ها
پر از سکوت بیشه ها
در اندیشه ام
در خیال آن نگاه مست و
کیمیا
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی
از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

مسیر رهسپاریت

در نگاه خسته ام لرزه بود
نمی دانم
در جاده ی رفتن تو لرزه بود
نمی دانم
هر چه بود تصویر رهسپاریت می لرزید
و شانه های من
این را خوب می دانم
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی
از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

زیر حکم

زیر کوه باش
زیر حکم نباش

زیر حکم باش
زیر یوغ نباش
همین



اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

نگاه

در نگاه سوال خیزبرادرم
شهر پیچاپیچ
پرسشهای بسیار بود
به هنگام دیدن برادر
در لباس پر معنای محکومان
منش اماخواصتم تا بداند
او که آزاد است
که برادر
مال دیگری را نبرده
جان دیگری را نبرده
و هیچ دیده به نادیدنی نیالوده
جرم برادرای برادر
فریاد است
فریاد است
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی
از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان.سید علی عالم زاده .ماهان

Thursday, January 12, 2006

طعم زندگی

سيب های کال
طعم عجيبی دارند
بد مزه ، ترش و گس
ولی برای خوردنشان
بسيار حريصم
زيرا طعم واقعی زندگی را ميدهند
بد مزه ، ترش و گس
علی عالم زاده . ماهان

Monday, January 09, 2006

گور گرم ستارخان


برای اشتیاق پیدای چشمان تو
تصویری نیست
که پر کندایشان را
از منظره ی سر سبز عشق
و نهال آزادی
و صدای شرشر
رود صداقت
و راهی راست و درست
که به گور گرم ستارخان رسد
به حجت بختیاری مبارزی از اهالی آذرآبادگان
اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

تشنه ی آزادی

غربتم
بی انتهاست
خسته در خاکم و افلاک
همان آبی آبيست که بود
ته اين جنگل شب
می رسد پای سپيدار به رود
غرقه ی تحقيرم
تشنه ی آزادی
همه ی افکارم منعکس در نگاهيست
که به رويای شفق می نگرد
که تو هم در شفقی
و منم دلتنگ
به تو می انديشم
تو مرا می بينی
تو مرا ميشنوی
تو مرامی خوانی
من تورا می خواهم
اين شعر زيبااز ايران به من اهدا شده تا رنگ تبعيدم دگر گون شود
باسپاس از خاتون شعر و نور نگاه فاخته ی عزيز

Monday, August 15, 2005

سیب

دستم به سیب نمی رسد
فکرم اما
چرا

سلول انفرادی و کش مکش های زیاد و شکنجه ها جانم را به لبم رسانده بود آنقدر که احساس می کردم سقف خواسته هایم تا حد زیر صفر تنزل یافته با این وجود با خودم عهد بسته بودم که هرگز اسامی دوستانم را به زبان نیاورم



سلول های انفرادی اداره ی دوم امنیت_سه طبقه زیر زمین
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

پر از تو


پرم از شهوت رفتن
در مسیری که مقصدش تو باشی

پرم ازخواهش دستات
خواهشی که مقصودش تو باشی

پرم از صدای آواز
آوازی که هر نتش تو باشی

پرم از خیال پرواز
خیالی که بالش تو باشی

پرم از برکه ی فانوس
برکه ای نورش تو باشی

پرم از داد بی داد
فریادی که تو حنجره اش تو باشی


پرم از
پرم از
پرم از

هر چیز خوبی که تو باشی

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

مقصود آبی وار من


در خیالم
نقش آبی وار و لبریز
مقصودم را
به نگاه نشسته ام

یاری که شد
سایه ی داری
بر کاه گلی دیواری

پری زیبا و طاووسی
و مفهومی شهد آمیز
با چشمان آهو وار من سوز

ولی تفسیرش از من
طعم معکوس عسل بود
چه حیف

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

قطره و دریا

من نام نمناک تو را
دائم زیر لب می کنم تکرار
که فرو نشیند شاید
عطش غمگنانه ی این
عشق غمبار
ولی از هر تسبیح نام تو اگر
یک قطره ام بر کام
ز دیده رود دریائی
در حسرت صاحب آن نام


اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

صدای پای مرگ


گوش دار دمی
با تو سخن می گویم

مرگ
به زودی از دیوار های سلول من
لبریز میشود
و دیری نخواهد گذشت که فضای
سلول کوچک مرا
از خویش انباشته می سازد

گوش دار دمی
برای بردن من
شده است

مبادا در را بگشائی
دوست ندارم
شرشر مرگ به هجوم خاکستری سهمگینش
به سینه ات که جای قلب توست بکوبد

تمام محتوای مرگ آلود
این فضای محقر را برای من
وا گذار
و برو
من این حادثه ی ساکت وهم آلود را
از پیش ترها
پذیرفته ام
دیر آمدی
دیر شده

در زندان واژه ای هست به نام زیر حکم که در مورد کسانی به کار می رود که در انتظار حکم اعدام هستند ، بعضی از دوستانم این واژه را با خود یدک می کشیدند و هنوز هم ، واما اطرافیان هم کم از آنها نصیب از زیر حکم بودن نمی برند زیرا روح را در می نوردد آن زمان که دوستی را به سمت طناب می برند


اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

ترجمان تو


معنی تو میشه
سیب سرخ حوا

معنی تو میشه
براده های الماس

معنی تو میشه
چکیده های واژه

معنی تو میشه
نجات بادبادک از لابلای شاخه


معنی تو میشه
قناری گل و آشتی

معنی تو میشه
سرود سبز نهالی که میکاشتی

معنی تو میشه
چشمهای آهو

معنی تو میشه
رودی که آبش جاری هر سو

معنی تو میشه
کندوی خوش طعم

معنی تو میشه
رنگهای روشن

معنی تو میشه
خواهش های دل من

معنی تو میشه
پرواز آبی

معنی تو میشه
ناز وقتی که خوابی


ولی معنی من چی میشه

نگفتی

پنجره تو بستی
پرده روکشیدی

بگو از ما چی دیدی

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

نجواهای زندان 2

آی خشت خشت خسته ی مرگ آلود
پس کی زبان می گشائید به فریاد
آی به یادگار ماندگان
از سرداران بی سر این د یار
پس کی شهادت خواهید داد

آی دیوارهای بلند
که دست هرگز
به بالای شما نرسیده است

آی دیوار های بلند
که زلف سیم خار دارتان را باد
شانه می زند

آیا می رسد روزی که از شما
برخیزد فریادی


توصیف محوطه ی هوا خوری سالن یک از بند هفت
که در سال 1383 بند سیاسی بود



اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

معمای پیوند

در این بزم عروسی
چه غوغاست

عروس نازی از کاغذ سپید
و داماد مداد سیاه واریست
بلند و پر امید

و طرح معمای پیوند
شعریست پر نوید
با هم باشید به پایان خوشش
خواهید رسید


اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

غلام

غلامی گر
به دختر
چل گیس اربابش
دل داده شد

غلامان دگر بر او سر دادند
آماج خنده های شیهه ناک

الا غلام گری دگر
گر حال گر خوب می دانست

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

ستاره ای بر زمین

میان نور پاشان شبانگاهی
ستاره ی تو از نوع
دیگریست
که نور زلال و قشنگش
از جنس برتریست

میان نور پاشان زمین نیز
نقش ارغوان تو
خوش طرح دیگریست

که بسی نایاب و در
غالب بهتریست

به دوست گرانقدروعزیزم آقای دکتر مسعود احمد نیا با تمام سادگی و صداقتش

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

حجم باور


در باور دانم
نمی گنجید هیچ
که تو را تنها یک بار
یک بار
دیدن کافیست
که از خود بیخود شوم
و از تمام معنیم تهی شوم
تو را دیده و من
دیگری شوم
پیش خویش را ندیده
محو کیش
دیگری شوم

مگر چه بود درعمق سیاه
نگاه دان تو
که برده ام کرد مرا
به بیابانهای پر سراب
فریبزای تو


اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

اما چرا

تو عسلناکی و من
دستم به عسلناکی تو چسبید

تو غزلناکی و من
دلم به غزلناکی تو لرزید

توشعفناکی و من
قلبم به شعفناکی تو خندید

توملکناکی ومن
سهمم ز ملکناکی تو لبریز

اما چرا

تو غضبناکی و من
چشمم ز غضبناکی تو ترسید


اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

Sunday, August 14, 2005

مرد بارانی

آن مرد آمد
آن مرد در باران آمد
آن مرد در باران با دست خالی آمد
آن مرد در باران با چشمی بارانی آمد
آن مرد در باران با کوهی از درد آمد
آن مرد در باران با بوی زنجیر آمد
آن مرد در باران با قدی خم آمد
آن مرد در باران از زندان آمد
آن مرد در باران تنها آمد
آن مرد در باران بی برادر آمد
آن مرد در باران خسته از عالم آمد
آن مرد در باران آمد
ولی چه آمدنی شبه تر بود به هجرت


اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

جرم قشنگ

من
به ناگاه
شنیده ام دزدانه
صدای خوب ساز را
از خانه ی همسایه
وتبسمی کردم
جرم این است اگر
بر دارم کنید
من
از دیر باز جانم به سمت
صدای خوب می رفته

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

ندانستی

میان فرق با فرق ،فرق بود
یکی فرق میان
نگاه پر ز اشتیاق من
و
دیگری نگاه سرد و بی خیال تو

یکی فرق میان
فرق سر خام مبتلای من
و
دیگری فرق نهادن تو
بین من
و
رقیب کار زار من

میان فرق با فرق ، فرق بود
همانگونه که میان
عشق من به تو با همگان
فرق بود
ای دیده ، ندیده گرفته ی
فرق میان سایرین
و
عشق پاک من

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

معلم


نگاه تو شریف بود
صدای تو لطیف بود
و کهکشانی از عشق در سینه ات
با واژه هایی که از سر شوق ردیف بود

تو

چشم آسمانیت
بدان نگاه روشنش
به رویش شکوفه ها
و جهش ماهی تنک بلور
دقیق بود

زمینی ام تویی
زمانی ام تویی
بانوی آسمانی ام تویی

توآتش دان فکر و هستی ام
نور خدایی ام تویی

به سرکار خانم بوذری معلم کلاس اول عشق که از دو دهه ی پیش در خاطرم مانده

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان

مسیر تباهی

من لبخند از یادم رفته بود
تو ام یاد انداختی
من مرگ در یادم مانده بود
تو ام از یاد انداختی
و ارابه ی موتم در مسیر تباهی
رفته بود
تو ام از کار انداختی
و تاوان عشق بر ضمه ام مانده بود
تو ام به مهرپرداختی


این همه طلوع پر شکوه شعله کش
تو ام به جان شعر خامشم انداختی
من تو را
به جان
باورم شده است
که عطر گلاب می دهی
که عطر نوئی کتاب می دهی
و ماه را آن طور که هست
می فهمی
و بیش از هر کسی
سرود می دانی

اوین­_بند سیاسی _زمستان 1383
فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
سید علی عالم زاده .ماهان