Monday, June 20, 2005

شب سرد منحوس

از تب هزیان خیز تو
دریافتنیست
که شب سرد منحوس
بهترین وقت
امید های بر با د رفتنیست

یک شب برادرم پوریا در تب میسوخت و من بالا ی سر او میشنیدم که در خواب حرف میزد شبی هم در زندان بالای سر احمد باطبی بودم شبی هم بالای سر امیر عباس فخر آور بودم یک شب بالای سر ابو الفضل آجر لو بودم و شبی هم که فردایش دادگاه بود بالای سر منوچهر محمدی حاضر شدم و به سخنان ایشان در خواب گوش دادم و بیدارشان کردم تا از کابوس برهند و فقط خدا می داند که مادرم چند بار در هزیا ن شبانه بالای سر من بوده

فرازی از حبسیه ی .حدیث بی قراری ماهان
اوین_بند سیاسی_زمستان1383
سید علی عالم زاده ماهان

0 Comments:

Post a Comment

<< Home